قدس آنلاین- نگاهی گذرا به برنامه دولتها به هنگام انتخابات بویژه برنامه وزیران پیشنهادی برای تصدی وزارت آموزش و پرورش به هنگام معرفی شدن به مجلس و تلاش برای کسب رأی اعتماد نمایندگان، این نکات و شعارها در قالب و محتوای برنامه ها، خود را نمایان میسازند.
از ارتقای منزلت شغلی معلمان گرفته تا حل مشکل استخدامی حق التدریسها، نهضتیها و... این وعدهها پاشنه آشیل بیشتر برنامههای پیشنهادی هستند.
پس از روی کار آمدن دولتها و شروع به کار وزیر آموزش و پرورش، اکنون باید تریبون توجیهات را فعال نمود. چالشها و مشکلات آموزش و پرورش ریشهای هستند.
آموزش و پرورش منبع درآمدی برای تأمین هزینههایش ندارد و با حجم زیاد نیروی انسانی مواجه است. مجلس برای تأمین بودجه و اعتبارات آموزش و پرورش همکاریهای لازم را انجام نمیدهد. نظام بیمه به تعهدات خود عمل نمیکند. همکاران فرهنگی به نقش و وظایف خود درست عمل نمیکنند و بدین دلیل اُفت تحصیلها افزایش یافته است. اولیا با مدرسه هماهنگ نیستند و... اینها گزارههایی هستند که پس از روی کار آمدن وزیر جدید گوش مخاطبان بویژه فرهنگیان را مینوازند.
هر ساله پس از تقدیم لایحه بودجه دولت به مجلس و مشخص شدن تخصیص اعتبارات وزارتخانهها و نهادها، تازه وزیر آموزش و پرورش به صرافت میافتد که با این میزان بودجه اختصاص داده شده حتی قادر به پرداخت هزینههای جاری، حقوق و معوقات انباشته شده فرهنگیان هم نخواهد بود، چه برسد به تأمین اعتبارات لازم برای ارتقای کیفیت برنامههای آموزشی و سطح رفاه و معیشت فرهنگیان؛ بنابراین تقلا و تلاشها تازه شروع میشود و سرانجام پس از این همه گزارش، خبر، مصاحبه و در بوق و کُرنا دمیدن زمان اعلام خبرهای خوش برای فرهنگیان فرا میرسد.
خبر این است؛ با توکل بر خدا و همکاری و تلاش شبانهروزی مجلسیان و دولتمردان معوقات، حقوق و مزایای انباشته شده که باید سالها و چندین ماه پیش پرداخت میشد، به شرط تأمین اعتبارات پرداخت خواهد شد! به عبارتی کل وعدهها برای تحقق مطالبات فرهنگیان و حوزه آموزش و پرورش به پرداخت معوقات تنزل پیدا میکند. با پایان اردیبهشتماه دوباره این دور تسلسل مذکور معیوب تکرار میگردد.
عملکرد، میزان توانایی و قاطعیت عزم وزیر و تیم مدیریتشان در چاره اندیشی حل چالشها برای اکثریت فرهنگیان مشخص و قابل پیش بینی بود، امّا گویی نمایندگان مجلس و رئیس جمهور و مشاورانشان به مصالح و منویاتی آگاه شده بودند که خارج از توان تشخیصی استخوان خورد کردههای حوزه آموزش و پرورش بود!
در پایان باید گفت با وجود تدوین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، تغییر مرتب نظام آموزشی از نظام قدیم به نظام ترمی واحدی، سالی واحدی و ۶، ۳، ۳، تغییر دولتها و وزیران چه میزان از برنامهها و وعدههای داده شده تحقق پیدا کرده است؟
آیا منزلت شغلی و حقوقی معلمان ارتقای پیدا کرد؟ آیا با مدارس کپری، کانکسی، کاهگلی و بخاریهای نفتی خداحافظی شد؟ آیا در حوزه سلامت فرهنگیان با پاسکاری بین بیمههای مختلف توانستیم رضایتی جلب کنیم؟ آیا با اجرا کردن ناقص تنها یک مرحله و تنها یک ماده از نظام پرداخت هماهنگ خدمات کشوری، حقوقها هماهنگ شد؟ به چند درصد از میزان شعارهای داده شده در این زمینه رسیده ایم؟ آیا وعده حذف کنکور تحقق پیدا کرد، چند بار زمانش به تعویق انداخته شد؟
آخرین پرسش کلیدی و اساسی در حالی که دو رکن اساسی نهاد آموزش و پرورش دانش آموزان و معلمان هستند با وجود این همه تغییرات به ظاهر اساسی و بنیادی چرا روز به روز از شوق و انگیزه آموزشی و تربیتی این دو رکن خطیر و دخیل بنیادی کاسته میشود؟ به طور که از حضور در مدارس و آموزش تنها حضور فیزیکی، روتین، روزمره گی، مثل عادت کردن به وعدههای غذایی باقی مانده است.
پایان سخن اینکه تا زمانی که نگرشها به حوزه آموزش و پرورش تغییر پیدا نکند، تغییر و جابه جایی اشخاص ره به جایی نمیبرد.
*کارشناس آموزش و پرورش
نظر شما